امیدوار بودن همیشه هم مفید نیست !
این چند نمونه را در نظر بگیرید :
امید به اینکه با همین رویه ای که تاکنون داشته ایم ادامه بدهیم و دستاوردهای متمایزی بدست آوریم
امید به اینکه همسر ایده آل ما بزودی پیدا شود و تا شش ماه دیگر بتوانیم ازدواج کنیم
امید به اینکه کسب و کار ما با ساختار ناکارآمد فعلی در چند ماه آینده رشد چشمگیری پیدا کند !
امید به اینکه پول باد آورده ای به حسابمان واریز می شود
امید به این که روزی فرا می رسد که رنجی نداشته باشیم !
این امید ها را چگونه می بینید ؟ اگر وجود این امیدها بیشتر از آنکه برایمان کارکرد موثری داشته باشند، مخرب باشند چه ؟
ما به میزان متناسبی از امید نیازمندیم آن هم امیدی که برایمان کارکرد مفیدی داشته باشد !
گاهی امیدوار نبودن بسیار کاربردی تر از امیدوار بودن است :
امیدوار نبودن به اینکه کسی می آید و ما و زندگیمان را دگرگون می کند
امیدوار نبودن به این که بقیه به خوبی ما را درک می کنند و مطابق سلیقه ما عمل می کنند
امیدوار نبودن به نتایجی که با عملکرد نامناسب ما حاصل می شوند
امیدوار نبودن به این که معجزه ای رخ بدهد و زندگی ما متحول شود
امیدوار نبودن به این که ما رضایت از زندگی را بدون تلاش متناسب با آن کسب کنیم
چطور می توانیم بفهمیم که امیدی واهی را در سر پرورانده ایم یا امیدی واقعی را ؟
اگر قرار باشد معجزه ای رخ بدهد چه بهتر که در زمانی اتفاق بیفتد که امیدی به آن نداشته ایم !
اگر قرار باشد فردی پیدا شود و زندگی و حال و وضعیت ما را دگرگون کند؛ چه بهتر که به آن امید نداشته باشیم و بیاید ! اصلا خدا کند هرچه زودتر پیدا شود و این کار بزرگ را برایمان انجام بدهد !
اما اگر مدتهای طولانی امیدوار ماندیم و هیچوقت اتفاق نیفتاد چه ؟
اگر مدت ها به این امیدها دل سپردیم و دست از تلاش و زیستنی جانانه برداشتیم چه ؟
اگر با این امید ها، تلاش کردیم اما همه تلاشمان را نکردیم چه ؟
نکند امیدمان بعدها به حسرتی تبدیل شود که ای کاش به جای این همه امیدواری بیهوده، کمی بیشتر زندگی میکردم و تلاش کرده بودم !
خواندن این مطلب در مورد زندگی دوباره را توصیه میکنم