اینکه پرسشگری چقدر می تواند جوانب زندگی ما را دچار تغییر و دگرگونی کند برای افراد مختلف متفاوت است .
کارکرد این موضوع را برای همه افراد نمی توان یکسان در نظر گرفت اما اطمینان من از آنجایی است که که پرسشگری ( البته به شیوه درست آن ) می تواند در زندگیمان ، در رفتار و تفکر و گفتارمان و به طور کلی در هر زمینه ای که در آن دست به پرسشگری می زنیم ، شفافیت ایجاد کند .
شفافیت یعنی چه ؟
1
فرض کنید می خواهید غذا درست کنید
مثلا ماکارونی
خوب
برای ساختش به چه ابزار هایی نیاز دارید ؟
چه مواد غذایی باید در اختیار داشته باشید و چه مقدار ؟
نحوه پخت به چه صورت است ؟
البته که ممکن است دقیقا ندانید که چه زمانی این سوال ها را از خود پرسیده اید اما عموما برای ماکارونی درست کردن شما به این سوال ها جواب داده اید !!
برای اینکه کل فرآیند پختن ماکارونی را بخوبی انجام بدهید می توانید بدون توجه به اینکه چه ابزار هایی در اختیار دارید ( مثلا چه قابلمه ای و با چه اندازه ای و یا مواد غذایی موجود ) شروع به کار کنید .
ممکن است این فرآیند به خوبی انجام شود و همه چیز موجود باشد و مشکلی هم برای پختش نداشته باشید
اما زمانی را در نظر بگیرید که شما بدون اینکه بررسی کرده باشید که آیا رب گوجه یا خود ماکارونی یا موارد دیگر را موجود دارید یا نه دست به کار شده اید و حین کار متوجه نبودش شده اید . با اختلال پیش آمده در فرآیند پخت غذا ممکن است تصمیم بگیرید به جای ماکارونی غذای دیگری بپزید و یا اینکه هر طور شده موادش را تهیه کنید و یا …
احتمالا بدون اینکه چک بکنید ، تصور کرده اید که ماکارونی و یا رب گوجه در اختیار دارید در صورتی که در واقع وجود ندارند !
برای اینکه در چنین شرایطی این قبیل مشکلات پیش نیایند چه می کنید ؟
پیشنهادتان چیست ؟
چک کردن مواد و ابزار های لازم قبل از اقدام برای پختن یکی از راهکارهاست
این چک کردن در واقع یعنی شفاف سازی کردن
شما با چک کردن ابزار ها و مواد غذایی به طور شفاف مشخص می کنید که آیا با آنچه که در اختیار دارید می توانید ماکارونی بپزید یا نه !
با شفاف سازی ممکن است روش های جایگزینی برای تهیه و در دسترس قرار گرفتن مواد مورد نیازتان قبل از اینکه گیر بیفتید ( !!! ) تدارک ببینید !!
زمانی که بدون چک کردن به سراغ پخت و پز می رویم ، بدون شفافیت دست به اقدام زده ایم یعنی با تصورمان از واقعیت موجود دست به اقدام زده ایم نه با واقعیت موجود
این یک مصداق ساده از اهمیت شفاف سازی بود و در بسیاری از امور زندگیمان نیز به همین منوال است
شاید این سوال پیش بیاید که در خیلی مواقع ما نمی دانیم به چه مواردی نیاز داریم
معنای شفاف سازی هم این نیست که ما بتوانیم همه چیز را پیش بینی کنیم ، ما با پرسشگری می توانیم آنچه که در اختیار هست و امکانش وجود دارد را شفافیت ببخشیم و احیانا گزینه های احتمالی را هم در نظر بگیریم .
2
شخصی برای یک جلسه مهم کاری خودش را آماده می کند
جلسه ای که پیش بینی اینکه چه خواهد شد و چه نتیجه ای خواهد گرفت تقریبا غیر ممکن است !
آیا این شخص می تواند با پرسشگری به خودش کمک کند ؟
او می تواند با پرسشگری ، شفاف سازی کند
مثلا از خودش بپرسد :
چه پیش نیاز هایی برای حضور قدرتمند در این جلسه دارم ؟
چه مدارکی را لازم است که آماده کنم ؟
چه پیشامد های احتمالی ممکن است در جلسه اتفاق بیفتند ؟
در صورت اتفاق افتادن هر کدام از آنها چه کنم ؟
از چه ابزار هایی کمک بگیرم که بتوانم بهترین عملکرد را داشته باشم ؟
و …
بدون پاسخ دادن به این سوالات و یا با یک بررسی اجمالی هم می توان وارد چنین جلسه مهمی شد اما هر چقدر این شفاف سازی به صورت بهینه تری انجام شده باشد اثر بخشی بسیار بیشتری هم خواهد داشت
به عبارتی هر چه سوالات موثر تری پرسیده شده باشد و پاسخ های متناسبی داده شده باشد ، شفافیت بیشتری رقم خورده است
پرسشگری موثر ابزار بسیار قدرتمندی است برای شفاف سازی
3
حتی در گفتگو ها هم اهمیت شفاف سازی را می توان مطرح کرد
مثلا شخصی از من دلخور شده و بدون اینکه به من گفته باشد و از روی رفتارش پی به این مساله برده ام
اگر بخواهم بدون شفاف سازی و با تصور خودم و یا احیانا با برداشت خودم از نحوه رفتار شخص مقابل تصمیمی بگیرم احتمال خطا رفتن و بیشتر شدن مشکل و یا لااقل حل نشدن مشکل بسیار زیاد است
اما زمانی که با گفتگو و پرسشگری بطور شفاف تری بفهمم مساله چیست و اقدامی برای آن در نظر بگیرم بهتر و احتمالا سریع تر می توانم مشکل را حل و فصل کنم
و مصداق های بیشماری که می توان در آنها تفاوت شفافیت و عدم وجود آن را بررسی کرد