رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن از خطاهای بیشماری می نویسد که بسیاری از ما در زندگی انجام می دهیم
بسیاری از خطاهایی که دوبلی در کتابش نوشته را ما هم مرتکب می شویم و برای اینکه بهتر بتوانیم بیندیشیم و به عبارتی شفاف تر بیندیشیم و در عمل و گفتارمان پیاده کنیم لازم است با آنها آشنا شویم .
یکی از خطاهای رایج که در این کتاب نوشته شده
سیگار کشیدن نمیتواند برایت آن قدر ها بد باشد ، پدر بزرگ من روزی سه بسته سیگار می کشید و بیشتر از صد سال عمر کرد . یا منهتن واقعا امن است . فردی رامی شناسم که وسط این منطقه زندگی می کند و هیچ گاه در خانه اش را قفل نمی کند . حتی وقتی به سفر می رود ، دزد به آپارتمانش نمی زند .
ما چنین اظهاراتی را برای این می گوییم تا چیزی را ثابت کنیم اما این ها واقعا چیزی را اثبات نمی کنند . وقتی این طور صحبت می کنیم ، در برابر خطای دردسترس بودن تسلیم می شویم .
خطای در دسترس بودن چنین چیزی می گوید : ما با استفاده از مثال هایی که خیلی ساده به ذهن می آیند تصویری از دنیا می سازیم . البته که این کار بیهوده است ، چون در واقعیت صرف اینکه یک اتفاق راحت تر به ذهن ما خطور می کند دلیل بر پرتکرار بودن آن نیست . به خاطر خطای در دسترس بودن است که ما درک و برداشت صحیحی از ریسک ها و خطرات در ذهن خود نداریم . پس دائما ریسک قربانی شدن در سانحه هواپیما ، حادثه اتومبیل یا قتل را بیش از اندازه تخمین می زنیم و خطر مردن به دلیل بیماری هایی مثل دیابت یا سرطان را ، که کمتر چشمگیرند ، کمتر از اندازه تخمین می زنیم .
شانس بمباران به مراتب کمتر از آن چیزی است که فکر می کنیم و شانس ابتلا به افسردگی به مراتب بیشتر از تصور ماست . ما پیامد های پر زرق و برق و پر سر و صدا را بیش از اندازه محتمل می دانیم . چیزی را که ساکت یا نامرئی باشددر ذهن خود کوچک می پنداریم . تصور پیامد های بسیار جذاب برای مغز ما آسان تر از تصور وقایع پیش پا افتاده است . ما دراماتیک فکر می کنیم نه کمی .
نویسنده در پایان توضیحاتش در مورد این خطا این راهکار را پیشنهاد می دهد :
با گذراندن وقت خود با کسانی که متقاوت با تو فکر می کنند ، کسانی که تجربه و مهارت شان با تو متفاوت است ، از خودت در برابر این اثر محافظت کن . ما برای غلبه بر خطای در دسترس بودن به ورودی هایی از جانب بقیه نیاز داریم .
برای شفاف سازی بیشتر در مورد پیشنهاد نویسنده می توان از ابزار پرسشگری استفاده کرد
می توانیم اینگونه بپرسیم :
اینکه نویسنده از افرادی با تجربه و مهارت متفاوت با ما می گوید ، منظورش چگونه افرادی است ؟
آیا چنین افرادی را می شناسیم ؟ اگر نه برای یافتنشان چه کاری لازم است انجام دهیم ؟
چگونه می توانیم با این افراد ( آنهایی که در جواب سوال های قبل یافته ایم ) وقت بگذرانیم و از مهارت ها و تجربه هایشان بهره مند شویم ؟ ( * )
این سوال ها فقط در مورد راهکاری بود که نویسنده ارائه کرده بود
حالا در مورد کل محتوا چه سوالاتی به ذهنتان می رسد ؟
( * ) پا نوشت :
این پرسش ها برگرفته از قسمت پایانی نوشته است که می خواهیم در مورد آن شفاف سازی کنیم و اگر دقت کرده باشید قضاوتی نیستند و بیشتر جنبه توسعه دهنده دارند